دسته‌بندی نشده

دل نوشته- بیاد مادر …

اول دلنوشته را اختصاص می‌دهم به آن بانویی که ما خاک پایش هم نمی‌شویم. مادر تمام امت رسول خدا(ص) یعنی حضرت زهرا(س) .

حضرت زهرا(س) کس است که وقتی شهید شد حضرت علی(ع) فرمود: « با غم و غصه قرینم کردند » و ایشان را خانه نشین کردند.

و حالا کجای عالم می‌توان کسانی را پیدا کرد که شیوه‌ی شهید شدنشان مثل حضرت زهرا(س) باشد؟ من جایی را می‌شناسم که کسانی که شهید شده‌اند مثل بانوی اسلام شهید شده‌اند. آری همانجا را می‌گویم که وقتی اسمش بر زبان‌ها جاری می‌شود پهلویت تیر می‌کشد؛ درست اندیشیده‌ای شلمچه ‌همان محل تیر کشیدن پهلوهاست. بیشتر کسانی که در این محل به درجه‌ی شهادت نائل آمدند به پهلو هایشان تیر خورده است و رمزشان یا زهرا(س) بوده است. برای همین است وقتی اسم شلمچه‌ می‌آید پهلویمان تیر می‌کشد.

 وحالا قصه‌ای که آنجه از یکی از دوستانم شنیده‌ام این بود. کدام قصه؟ همان قصه‌ای که وقتی می‌شنوی اشک امانت را می‎برد. همان قصه‌ی تشنگی بچه‌ها، همان قصه‌ی قطع شدن دست برادر، همان قصه‌ی خم شدن کمر برادر دیگر، همان قصه‌ی چشم انتظاری…..   حالا فهمیدی کدام قصه را می‌گویم.

حالا بیشتر می‌گویم: قصه‌ای که همه، همه‌جا، همه زمان می‌دانند و می‌شنوند و درک می‌کنند. و حالا کجایی این عالم قتلگاهی مانند قتلگاه حیسن(ع) دیده‌ای؟ کجا خیمه‌هایی مثل خیمه‌های حسین(ع) دیده‌ای؟ شاید بگویی هیچ‌کجا…    اما چرا جایی هست که وقتی نامش را می‎‌برند فکر می‌کنی عالم همه صحرا شده است. نماز ظهر عاشورا چه زیباست، بمیرم من ولی مولا چه تنهاست.

آری فکه. جایی که هم قتلگاه بود و هم خیمه و هم پرچم‌های بر افراشته که با بادی شدید به یک طرف حرکت ‌می‌کرد. آری می‌گفتند این باد از کربلا می‌آید. پس آنجا هم شد کربلایی دیگر و حالا نازم آن آموزگاری که در یک نصف روز دانش آموزان عالم را همه دانا کند.

          ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین      بعد از آن با خون ۷۲ تن امضا کند

فهمیدید می‌خواهم از کجا بگویم. از همان ۷۲ تن، همان صحرای کربلا که همه‌ی ۷۲ تن به شهادت رسیدند. از مادری که یکی از این ۷۲ تن پسرش بود آری وهب . همان کسی که وقتی سرش را برای مادرش آوردند مادرش با صورتی خیس از اشک اما با وقار و متانت سر پسر خویش را برداشت و به طرف دشمن به حرکت در آمد و سر را به طرف دشمن پرت کرد و گفت: «ما آنچه را که در راه خدا بگذاریم دیگر پس نمی‌گیریم. » و آری این همان ۷۲ تن می‌باشند. پس وقتی می‎گوید هویزه یعنی همان محل ۷۲ تن است. پس نگویید جایی نیست که ۷۲ تن شهید داشته باشد به غیر از کربلا ولی چرا هویزه هست.

اما آخرین دلنوشته که می‌گوید:

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد    سقای حسین سید و یالار نیامد

می‌خواهم نام جایی را ببرم که وقتی اسمش می‌آید تشنه‌ات می‌شود. دلت آب می‌خواهد. آری طلائیه. همان جایی که وقتی شهیدانی را پیدا کردند به نوبت اسمشان عباس، امیر، ابوالفضل که همه‌ی آن‌ها تشنه شهید شدند و چه زیبا که همهی مکان‌های جنوب ایران یک به یک با کربلا و تمام صحنه‌هایش مطابقت دارد آری مخصوصا جایی که باد از طرف کربلا می‌وزد و این حقیقتی است که پنهان و نهفته بود و حالا آشکار شده است خدا رو شکر.

کربلا دوباره تکرار شد

همه‌ی این نوشته‌ها قصه‌ی همیشگی است.

ع.پورنادریان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن