هر وقت که به موسسه نزدیک می شدیم نامش را بر روی تابلوی کوچه می دیدیم فاصله خانه اش هم تا ما چند متری بیش نبود ولی ما کجا و او کجا !او که خطاب به پدر و مادرش در وصیت نامه خود چنین بیان می کند:
پدر و مادر عزیزم می دانم که سخت است ولی اگر من کشته شدم از شما می خواهم که برای من گریه نکنید و اگر خواستید که گریه کنید گریه ای بکنید که از روی شوق باشد نه از روی ناراحتی چون اگر خدا قبول کند شهید هستم و کسی که شهید می شود تازه اول زندگی خود را شروع کرده و آن هم در نزد خدا…
البته این شهید والامقام به مانیز در دیگر فرازهایی از وصیت نامه خویش توصیه هایی کرده است از جمله:
سعی کنید بیشتر از خانواده های شهدا و مجروحین دیدار کنید و به آنان روحیه قوی و صبر در برابر نا ملایمات با دیدارتان عطا کنید گر چه آنان سرشار از صبر و روحیه قوی می باشند…
لذا ما در گروه ابوذر بر آن شدیم تا برنامه دیدار با خانواده شهید حیدر علی نجفیان را در ایام عید سعید فطر به انجام برسانیم و به نوعی برای او عید بگیریم.
از صحبت های این مادر صبور چنین متوجه شدیم که این شهید فردی خوش خُلق و علاقه مند به مطالعه و سخنرانی بود که در سن ۱۷ سالگی با شوق وصف ناپذیری به جبهه های حق علیه باطل شتافت و پس از گذشت سه ماه از تاریخ اعزام در منطقه موسیان و در عملیات محرم به درجه عظیم شهادت نائل گردید.
پدر بزرگوارشان نیز که خود و دیگر فرزندش سابقه جهاد در جبهه را نیز دارند از رابطه صمیمیش و خاطراتش با سردار شهید حاج احمد کاظمی برای ما گفتند و گفتند که قبل از خبر شهادت فرزندم او را با حالتی زیبا در عالم خواب دیدم و این رویا به واقعیت پیوست ولی از پیکر پاک او خبری نداشتم که سرانجام با دعایی که به درگاه خداوند منان داشتم توانستم پیکر بی سر او را شناسایی کنم.