خاطرات و زندگی نامه شهید حاج احمد کاظمیدسته‌بندی نشدهشهید حاج احمد کاظمیعکس شهید حاج احمد کاظمی

دیدار دو یار

از مرخصی برگشته بودیم اهواز. احمد کاظمی تماس گرفت:خندید-و-رفت.jpg (330×400)

– مهدی می‏خام ببینمت.

قرار گذاشتند و هر دو سر قرارشان آمدند.

دیدار دو یار دیدنی بود تا شنیدنی و نوشتنی. شاید نتوان آن لحظات را با هیچ بیان و قلمی گفت و نوشت. انگار سالهاست که همدیگر را ندیده‏اند. دست در گردن هم کردند. احمد آقا مرتب می‏گفت: «مهدی خیلی دلم برات تنگ شده بود. خیلی دلم گرفته بود برای دیدنت ثانیه شماری می‏کردم تا ببینمت دلم باز بشه…».

علاقه این دو به یکدیگر، به قدری محکم بود که بیشتر وقت‏ها می‏شد یکی را در کنار دیگری یافت. احمد آقا و آقا مهدی به قدری به سنگرهای همدیگر رفت و آمد می‏کردند که احمد کاظمی بیشتر بچه‏های لشکر عاشورا را به نام می‏شناخت و آقا مهدی هم چنین بود. در بیشتر عملیات‏ها اصرار داشتند که احمد و مهدی کنار هم باشند… کنار هم بجنگند و…

منبع : آشنائی‌ها ، این بار خودم می‌برم ، ص ۴۱

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن