خادم الحسین علیه السلام
حاجی حواسش به همه چیز بود؛ از محتوای سخنرانی و مداحیها و نماز جماعتهای ظهر عاشورا و تاسوعا گرفته، تا گذاشتن چند نفر مأمور جهت جفت کردن کفشهای عزاداران وگرفتن اسفند دم در و دقت در توزیع صبحانه و غذای ظهر عاشورا و تاسوعا که به بهترین شکل انجام شوند.
برگزاری هیأت و مراسم عزاداری در دهه اول محرم، برایش از اهم واجبات به شمار میآمد و سنگ تمام میگذاشت، اماکیفیت اجرای آن برایش خیلی مهمتر بود. طوریکه میتوان از هیأت عاشقان ثارالله(ع)، لشکر «۸ نجف اشرف»، بهعنوان یک الگوی نمونه عزاداری نام برد.
از چند وقت پیش بزرگترها و معتمیدن خود را در لشکر خبر میکرد؛ چند تا بسیجی و یکی، دو تا پیرغلام امام حسین(ع). بعد هم تقسیم کار میکرد. «حاج حسین، حاج عباس، سید ناصر، حاج فاضل، حاج رضا، حاج غلامعلی، حاجآقا جنتیان، برادر احمدپور» و بسیجیها، هرکدام بر اساس تخصص و توانشان، مسئولیتی را برعهده میگرفتند. آنها هم حاجی را خوب میشناختند؛ باوجود اخلاص و صبر، اما جدی، منظم و ریزبین.
اول کار تذکرات را میداد، سخنران و تکتک موضوعات و مطالب قابل بحث برایش خیلی مهم بود و میگفت: انقلاب ما برگرفته از قیام امام حسین(ع) و همین مراسمها بود و تداوم آن هم منوط به آن است؛ پس باید محتوای این مراسمها قوی باشد.
احترام به عزاداران از بزرگترها گرفته تا اطفال و حتی همسایگان مسیحی نیز از توصیههای ویژهاش بود. حتی نگران سربازها هم بود. به تداخل نداشتن برنامهها با ساعات کاری و تعطیل نشدن امور اداری لشکر هم تأکید میکرد. مهمتر از همه، برگزاری نماز جماعت ظهر تاسوعا و عاشورای هیأتها در تکیه و خیابانهای اطراف بود.
معمولا خودش دم در میایستاد و همه چیز را بادقت کنترل میکرد، البته مدیریتش هم اینگونه بود و همه میدانستند کارشان را باید به بهترین شکل انجام دهند. دیگر نیازی به تذکر مجدد نبود و کمتر به او مراجعه میشد.
یاد گریههایش بخیر. همیشه شانههایش چنان میلرزید که آدم به یادش گریههای حضرت امام(ره) میافتاد. مثل یک مادر فرزند ازدستداده، یازهرا(س) یازهرا(س) میگفت. حاجی ارادت ویژهای به بیبی داشت. در نمازها هم اینگونه بود. دیگر سردار کاظمی نبود.
حواسش به توزیع صبحانه هر روز و غذای روزهای تاسوعا و عاشورا بود. شاید او هم مثل من خاطرات خوبی در کودکی از توزیع غذای امام حسین(ع) نداشت. یادم نمیرود با اینکه بسیار دوست داشتم، بهدلیل برخورد بد بعضی از بزرگترها، خجالت میکشیدم از غذای امام حسین(ع) بخورم. اما در این مجلس اینگونه نبود، حاجی مثل پدر، مراقب همه بود؛ بهویژه کوچکترها.
همه مینشستند و خادمان غذا را پخش میکردند. خودش هم این دو روز با پای برهنه و لباسهای خاکی، این طرف و آن طرف میدوید و نظارت میکرد. او خادم واقعی آقا بود.
این دو روز، هیأتهای مذهبی از سراسر اصفهان در خیمهی عزاداری حضرت امام حسین(ع) در لشکر ۸ نجف اشرف شرکت میکردند و به نوبت و نظم خاص عزاداری میکردند. حاجی میگفت: ما سپاهیها ورزمندهها باید با برگزاری این مراسمها، ضمن انتقال پیام این حماسه، زیباییها را نشان بدهیم و آفتهایی که گاهی در اینگونه مراسمها هست را از بین ببریم. باید تمام امکانات در هرچه بهتر و باشکوه برگزار شدن این مراسم بهکار گرفته شود.»
و این بود که یک سال نشده، هیأت در کل استان مطرح شد و سالهای بعد جمعیت بیشتری شرکت کردند. حاجی همین رویه را نیز در نیروی هوایی ادامه داد و حسینیهی حضرت فاطمه زهرا(س) که در کنار ۵ شهید گمنام است، یادگاری است از آن مرد بزرگ.