دیدار همسر شهید حججی با همسر شهید حمیدرضا دایی تقی
(شهدای اعزامی از لشکر هشت نجف اشرف)
با شنیدن خبر شهادت شهید حججی تمام آن روزهای پس از شهادت همسرم برایم زنده شد، دوباره شب زنده داری و اشک و آه، مهمان خانه ما شده بود.
حال روحی ام اصلا مساعد نبود، تا حدی که نتوانستم در تمام برنامه های شهید حججی به طور کامل شرکت کنم.
با خودم فکر میکردم؛ اگر حمیدرضا این نحوه اسارت و شهادت را تجربه میکرد، من چه میکردم و هنوز هم روز به روز بر داغ دلمان افزوده میشود.
همسر شهید حججی در پاسخ به این صحبتهای همسر شهید دایی تقی، از حالات درونی خود در لحظات اسارت و شهادت شهید حججی گفت:
لحظه ی اسارت شهید حججی بسیار سخت بود،حتی لحظه ای آرام و قرار نداشتم. مثل آتش زیر خاکستر گر میگرفتم، وقتی اتفاقاتی که ممکن بود برسرش بیاورند را متصور میشدم، واقعا برایم تحمل لحظات سخت میشد.
ولی در آن لحظه ای که دیگر در وصف شهید نوشتند: شهید بی سر شهادتت مبارک، دریچه ی دیگری به رویم باز شد.
آن تصویر مختص لحظه ی اسارت محسن جان، آن طراحی خداگونه، و آن تصویر گویا که تاریخ بر قامت خودش ندیده بود،من آن را، یک اثر الهی میدانم.
بنده میدانستم که محسن عزیز را شهید میکنند. او را می شناختم.
همیشه میگفتند:تا لحظه ی آخر، حتی زیر سخت ترین شکنجه ی تکفیری ها، باز هم خواهم گفت:
من شیعه ی امیرالمونین هستم. من تربیت شده ی مکتب حیدریم. اقرار میکنم که علی بن ابی طالب امام اول من است.
درّ نجف را به دست کرده بود که بر روی آن، نام مبارک خانم فاطمه زهرا حک شده بود.
من میدانستم که آنها از این خاندان کرم کینه دارند، اگر صاحب در را نشناسند، نام “یا زهرا” راخوب میشناسند.
لذا تمام وقایع بعد از اسارت برایم قابل پیش بینی بود.
گویا به دل انسان برات میشود.
همسر شهید حججی، الگوی صبر و استقامت خود را همسران شهدای مدافع حرم دانست و بر این امر تاکید کرد که با صبر بر شهادت شهدا، دشمن را به عذاب می اندازیم و تکلیفی جز این، در این برهه بر ما نوشته نیست.
در ادامه ی این گفت و گو ، همسر شهید دایی تقی، حالات خود را، در زمان بدرقه ی شهید برای اعزام به سوریه و شهادت ایشان، چنین توصیف کرد :
ایشان سفرهای ماموریتی زیادی میرفتند. همیشه خودم وسایلشان را جمع میکردم و بدون هیچ ابایی ایشان را راهی میکردم.
اما برای سفر به سوریه، به هر دری میزدم که نرود.
حتی تصور از دست دادنش مرا از پای درمی آورد.
حرف رفتن به سوریه را که میزد، من و بچه ها بسیار بیقرار میشدیم.
آنقدر عاشق و طالب بود که همان دفعه ی اول هم به آرزویش رسید.
اما صبر و قرار بر این شهادت را فقط خداوند باید عنایت کند.
قبل از اعزامشان، برای مراسم شهید نوری یا سایر شهدای مدافع حرم، بسیار اصرار میکردند که بنده را هم ببرند.
ولی من دل رفتن نداشتم، به ایشان میگفتم: قرار بر این دارید که برای اعزام خودتان زمینه سازی کنید؟ ولی بنده رضایت نمیدهم.
اما نمیدانستم، وقتش که برسد ، خداوند که عنایت کند، هم دل رفتنش را پیدا میکنی و هم صبر بر نبودنشان را.
پس از شهادت، وقتی بسیار بیقرار میشدم و یا دیگر تاب و تحمل غم نبودنشان را نداشتم، با عکسشان درد دل میکردم ؛ میگفتم مگر خودت نگفتی هوای شما و بچه ها را دارم؟ حالا هم بیا و مرا آرام کن.
سپس ، همسر شهید درباره ویژگی های شهید دایی تقی گفت:
شهدا همه در بسیاری از فضایل اخلاقی مشترکند و یک سری ویژگی ها و صفات عالیه دارند.
شهید دایی تقی هم خیلی پر جنب و جوش بودند، هیچ کاری را زمین نمی گذاشتند و یا یکی را به نفع دیگری حذف نمیکردند.
با برنامه ریزی دقیق از عهده ی همه کارها برمی آمدند.
با وجود جثه ی کوچکی که داشتند، اما همیشه، سخت ترین و بزرگترین کارها را به عهده میگرفتند.
ایشان در عین حال، لطیف و شوخ طبع بودند، خنده از لبانشان نمیرفت.
بسیار با بصیرت بودند و اخبار، به خصوص اخبار سوریه را به دقت رصد میکردند، و ریز به ریز روز نوشت داشتند.
به همه چیز فکر میکردند و در مورد همه چیز احساس مسولیت داشتند.
با پسرم قبل از اعزام، بسیار صحبت میکردند و شرایط روحیشان را آماده میکردند.
همچنین درمورد روزهای پایانی حضور شهید، فرمودند:
قبل از سفر سوریه، یک روز رفتند و بیشتر از مایحتاج منزل، انواع میوه و خوراکی جات تهیه کردند، هر چقدر گفتم این ها خیلی زیاد است، شهید میگفت بگذارید باشد، لازم میشود.
بنده به میوه ی انار علاقه ی خاصی دارم خاطرم هست بیشتر از همه چیز آن روز انار خریده بودند…
خیلی با من صحبت کردند که راضی بشوم اعزام بشوند.
و از این جهت از خودم راضیم که با رضایت کامل، ایشان را راهی کردم. خداوند قرار و پذیرش آن را، خودش در دل من ایجاد کرده بود.
ایشان در مناسبت های مختلف (اعیاد و مراسم های مذهبی و شهادت ها) در درمانگاه حضرت ابوالفضل، کار بهیاری انجام میدادند.
تمامی این دوره ها را هم من و فرزندان همراهشان بودیم و رفتیم.
هیج جا تنهایشان نمیگذاشتم.
در ادامه ، همسر شهید با بیان خصوصیات شهید دایی تقی، اضافه کردند:
ایشان با اقشار مختلف در رابطه بودند. طیف دوستان ایشان، از بچه های راهنمایی گرفته تا بزرگسالانی که بیشتر از خودشان سن و سال داشتند، را شامل میشد.
از همه قشرها، با ایشان رفاقت میکردند. جاذبه ی بسیار بالایی داشتند. ابتدا، افراد را جذب میکردند و بعد در جهت اصلاح آنها میکوشیدند.
همه دوستانشان، ازخنده های همیشگی حمید رضا صحبت میکنند.
یک پایگاه بسیج در مسجد محل بود که چند سالی بود فعالیت نداشت.
ایشان با وجود مشغله ی بالایی که داشتند، رفتند و آنجا را راه انداختند. نیرو جذب کردند و کار فرهنگی کردند، کم کم بچه های پایگاه درس خواندند و بعضی ها طلبه، و بعضی ها مداح شدند.
شهید هم که دیدند نیروی انسانی فراهم است هییت مدافعین حرم را راه اندازی کردند و در هیچ صورتی راضی نبودند که از وقت هییت بزنند.
ایشان نیز از عدم شناخت شهید و عدم استفاده از حضور و شخصیت شهید حججی تاسف خوردند.
در ادامه ی این گفتگو، همسر شهید حججی با هدیه دادن تسبیحی به همسر شهید دایی تقی، شرح داد که ؛ در سوریه در محلی که شهید کمیل قربانی، شهید حسن احمدی و شهید دایی تقی با هم بر اثر اصابت خمپاره به تانک واقع شده در محل، به فیض شهادت نایل شدند؛ ظاهرا تسبیحی که در دست شهید دایی تقی بوده در حین حادثه، پاره میشود و دانه های آن پخش میشود.
که بعدها، شهید حججی به محل واقعه میروند و با اشک چشم، تعدادی از این دانه ها را جمع آوری کرده و تسبیح کوچکی درست میکنند و آن را به عنوان ارمغان به ایران می آورند…
همسر شهید حججی،تسبیح را که متبرک به حرم حضرت زینب بود،به نیابت از تسبیح شهید دایی تقی،به همسر ایشان هدیه کرد.
همسر شهید دایی تقی، ضمن تشکر از این هدیه ی با ارزش، به این نکته اشاره کرده که؛ حتی انگشتر و وسایل شخصی شهید نیز به دست ایشان نرسیده، زیرا ایشان در لحظه ی برخورد خمپاره به شدت زخمی میشوند و با وجود جثه ی ضعیفشان،تا یک هفته مقاومت میکنند، به کما میروند و بعد به فیض شهادت نایل میشوند.
و به دلیل زخم های عمیق ناحیه فوقانی بدنشان، انگشتر و سایر وسایل همراه شهید هم در بیمارستان مفقود شده و به دست خانواده نمیرسد.
شهدا با دل مردم کار دارند.
عزت را خداوند میدهد.شهید حججی را خداوند انتخاب کردند.
شاید شهدای دیگری باشند که اجر و مقام ایشان، از شهید حججی بسیار والاتر باشد و یا ایشان نحوه شهادت مشابه داشته باشند،
اما این عزت و وحدت ملی و این انتخاب، از جانب خداوند است و ما هم تسلیم و راضی به تقدیر الهی هستیم.
دشمنان میخواهند این اتحاد نباشد، میخواهند ارتباط خانواده ی شهدا نباشد.
اما ما ادامه دهنده ی این راهیم.
شاید دلیل انتخاب شهید حججی و عزت الهی که نصیب ایشان شد، اتمام حجتی برای جوانان دهه ی هفتاد ، و بستری برای رشد ایشان باشد.
دشمنان باید بدانند که همسران ما و جوانان این وطن، در هر شرایطی و با هر موقعیتی، آماده ی دفاع از حریم ولایی خویشند.
ان شاءالله که روز به روز بر توفیقات شما اضافه شود و خداوند توفیقی نصیب ما کند که پیرو راه شهدایمان باشیم.