خاطرات و زندگی نامه شهید حاج احمد کاظمی

  • دو خاطره از شهید احمد کاظمی

    در دژ شمالی خرمشهر با لشگر۱۰ زرهی عراق درگیری سختی داشتند وکارشان به اسیر دادن واسیر گرفتن هم کشیده شده و احمد متوسلیان با بدنی مجروح عملیات را هدایت می‌کرد، احمد کاظمی با احمد متوسلیان این‌گونه تماس می‌گرفت… *درعملیات بیت‌المقدس، دو « احمد» داشتیم که فرمانده بودند و صدای آنها از شبکه‌‌های بی‌سیم مرتب شنیده می‌شد.«احمد متوسلیان» فرمانده لشگر محمد رسول‌الله و«احمد کاظمی» فرمانده لشکر نجف اشرف. در تماس‌های بسیار مهم، مخصوصا در لحظات شکستن خطوط دشمن، فرمانده‌هان ورزمندگان از لهجه‌های آنها متوجه می شدند که این «احمد» کدام «احمد» است. اما جالب‌تر زمانی بود که دو «احمد» با هم کار داشتند. در مرحله‌ی دوم عملیات که بچه‌های لشگرمحمد رسول الله در دژ شمالی خرمشهر با لشگر۱۰ زرهی عراق درگیری سختی داشتند وکارشان به اسیر دادن واسیر گرفتن هم کشیده شده و احمد متوسلیان با بدنی مجروح عملیات را هدایت می‌کرد، احمد کاظمی با احمد متوسلیان این‌گونه تماس می‌گرفت: احمَد احمَد ،احمَد احمِد، احمَد احمِد. او سه احمد اول را که یعنی متوسلیان، با لهجه‌ی تهرانی می‌گفت اما اسم خودش…

    بیشتر بخوانید »
  • ماجرای حاج احمد با بانو فاطمه زهرا

    عملیات بیت المقدس بد جوری زخمی شده بود ترکش خورده بود به سرش با اصرار بردیمش اورژانس . میگفت “کسی نفهمه زخمی شدم همین جا مداوام کنید” . دکتر اومد و “گفت زخمش عمیقه باید بخیه بشه” بستریش کردند از بس زخمش عمیق بود بیهوش شد. بعد یه مدت یه دفعه از جا پرید. گفت پاشو بریم خط قسمش دادم . گفتم اخه تو که بیهوش بودی چی شدی یهو از جا پریدی؟ گفت بهت میگم به شرطی که تا وقتی زنده  ام به کسی چیزی نگی. وقتی توی اطاق خوابیده بودم خانم فاطمه زهرا اومدن داخل . فرمودند ” چیه ؟ چرا خوابیدی؟ ” عرض کردم “سرم مجروح شده نمیتونم ادامه بدم” حصرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند : بلند شو چیزی نیست بلند شو و به کارهایت برس  بخاطر همین است که هر جا میروید حاج احمد کاظمی حسینیه فاطمه الزهرا ساخته است .

    بیشتر بخوانید »
  • دانلود مستند احمد ما

    شهید احمد کاظمی (سردار سرلشکر پاسدار احمد کاظمی (۲ مرداد ۱۳۳۷ در نجف آباد – ۱۹ دی ۱۳۸۴ در ارومیه) از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و شرکت کننده در جنگ ایران و عراق بود. او دوران جوانی خود را با حضور در جبهه‌های نبرد از کردستان تا جبهه‌های جنوب در سِمت‌هایی چون: دو سال فرماندهی جبهه فیاضیه آبادان، شش سال فرماندهی لشکر ۸ نجف و پس از جنگ نیز یک سال فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین (ع)، هفت سال فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا و قرارگاه رمضان و پنج سال فرماندهی نیروی هوایی سپاه. حضور مستقیم در خط مقدم جبهه باعث شد از ناحیه پا، دست، و کمر بارها مجروح گردیده و یک بار نیز انگشت دستش قطع شود.   در طی این سالها به تحصیل نیز پرداخت و مدرک کارشناسی خود را در رشته جغرافیا و کارشناسی ارشد را در رشته مدیریت دفاعی گذراند و موفق شد دانشجوی دکتری در رشته دفاع ملی گردد. به علت کفایت و شجاعت، امام خامنه ای ۳ مدال فتح به وی اعطا نمود.…

    بیشتر بخوانید »
  • شهید احمد کاظمی به روایت سردار سرلشگر قاسم سلیمانی ۲

    هیچوقت فکر نمی کردیم بنا باشد ما برای احمد صحبت کنیم، خاک برسرما که امروز ما زنده ایم و احمد در میان ما نیست و من برای او بناست صحبت کنم، این هم یکی از رسمهای روزگار است.  پسر شهید احمد یک جمله قشنگی می گفت  روز شنیدن خبر احمد گریه می کرد، زمزمه می کرد با خودش و می گفت: «هی ما را لوس کردی، به خودت عادت دادی، حالاما چه باید بکنیم». شاید در نبود شهید کاظمی بهتر می شود از او حرف زد.، دیگه نیست بگوید: «ول کن پسر، خوشت می آید»، می گفت: حال می کنم وقتی دژبان ها جلوی مرا می گیرند، هلمی دهند، دلم می خواهد به من بگویند چکاره ای؟ کسی هر وقت یک عزیزی را از دست می دهد، یکسال، دوسال یا چهل روز به یادش هست، ازش اسم می برد، کمتر اتفاق می افتد یک مدت طولانی آدم درگیر کسی بشود که از دست می دهد، ۱۹ سال احمد، حسین حسین   می کرد به یاد شهید خرازی. هیچ جلسه ای، هیچ خلوتی،…

    بیشتر بخوانید »
  • شهید احمد کاظمی به روایت سردار سرلشگر قاسم سلیمانی ۱

    *اشاره :  شهادت سردار احمد کاظمی جامعه ایران به ویژه رزمندگان و همرزمان این عزیز را در غم و تاثر جانکاه فرو برد.فرصت را مغتنم شمرده، ویژگی‌های این شهید بزرگوار را در حضور سرلشکر “رشید” و سردار حاج “قاسم سلیمانی” به بحث گذاشتیم. خوانندگان محترم را به مطالعه این گفت‌وگو که در وضعیت خاصی انجام گرفت و آمیخته است با خاطراتی از فراز و نشیب‌های جنگ همراه با شهید کاظمی، جلب می‌نمائیم: *سرلشکر رشید:بسم‌الله الرحمن‌الرحیم.بحث ما درباره شهید احمد کاظمی است، فرمانده نیروی زمینی سپاه.  رویکردی که در بررسی فرماندهان شهیدمان داریم،  یکی در جنگ است و دیگری بعد از جنگ. در جنگ، ما معتقدیم یک فرمانده با شناخت لشکرش و هر آنچه که این لشکرش در صحنه جنگ انجام داده شناسایی می‌شود، یعنی اگر ما بخواهیم شهید احمد کاظمی را بشناسیم باید لشکر ۸ نجف را در جنگ شناسایی کنیم و ببینیم که این لشکر در صحنه جنگ چه کرده است، چون ایشان فرمانده این لشکر بوده و این فرماندهان ما هم، مثل خود جنابعالی (سردار سلیمانی)، مثل شهید…

    بیشتر بخوانید »
  • آخرین ذکر حاج احمد

    شهید محسن اسدی محافظ حاجی بود و همیشه همراه او. برای ضبط صحبت های حاجی، همیشه یک واکمن همراهش داشت. چند لحظه قبل از سقوط هواپیما، همان واکمن را روشن می کند و چند جمله راجع به اوضاع و احوال خودشان می گوید. درست در لحظه های سقوط، صدای آرام و رسای بلند می شود که می گوید: “صلوات بفرست. همه صلوات می فرستند.” آخرین ذکری که از حاجی و دیگران در لحظه سقوط شنیده می شود؛ ذکر مقدس ” یا فاطمه زهرا ” سلام الله علیهاست…

    بیشتر بخوانید »
  • کار باید برای خدا انجام شود

    سردار عزیز حعفری از لشکر ۸ نجف می گویند: تیپ نجف مصداق همان حرفی بود که امام(ره(می‌فرمودند: اگر صد وبیست و چهار هزار پیامبر(علیهم السلام) یک جا جمع شوند و با هم کار کنند، باز هم مشکلی پیش نمی‌آید. ارتباط این‌ها با فرمانده‌شان و با هم ارتباط رئیس و مرئوس نبود. همه فکر می‌کردند که این کار باید برای خدا انجام شود، باید این جاده صاف شود، پس هر چه از دستم بربیاید، باید انجام بدهم، کسی به مقامش، به موقعیتش فکر نمی‌کرد و این وسط، اخلاق شهید کاظمی‌و روحیه بزرگ منشانه‌اش هم بی تاثیر نبود. همین بود که این تیپ از نظر نظم حرف نداشت. از نظر تاکتیک و تکنیک معروف بود. همین وحدت باعث می‌شد که مثلاً در یکی از همین عملیات‌ها، یک توپخانه در عرض یک ساعت و نیم روی ارتفاعات جابه جا شود و عملیات پیروز شود. مثلاً اصرار داشت که حتماً روز عملیات، ظهر به بچه‌های خط ناهار گرم بدهد. خیلی هوای بچه‌ها را داشت. شما کمتر تیپی را می‌بینید که موفقیت‌های تیپ نجف را داشته باشد.…

    بیشتر بخوانید »
  • حاج احمد به ارزویش رسید

    حــاج احمد شهید شد اگر شهید نمی شد جای تعجب داشت، حاج احمد به آسمان پر کشید، چرا که پرواز حق پرنده است. حاج احمد خیلی زیبا شهیدشد. حاج احمد زمانی شهید شد که از همه چیزی خبر بود الا شهادت…. شهر نجف آباد در تشییع فرزند خود سنگ تمام گذاشت، چرا که از دارالمؤمنین با این همه قدمت و شهید حق هم، همین است. آقا مرتضی گفته: حاج همت قلب مرا تسخیر کرده، من گویم «حاج احمد» تمام وجود مرا تسخیر کرد. تمام شهر را تسخیر کرده، تمام کشور را تسخیر کرده من خود به چشم خویش دیدم که جانم می رود  شهری بر دوش خود فرزندش را تشییع کرد .نه سال قبل دیدم: « شهری را که بر دوش مردمش تشییع می شد»

    بیشتر بخوانید »
  • فرمانده شهید

    سردار سرلشگر حاج احمد کاظمی فرمانده نیروی هوایی سپاه جمهوری اسلامی ایران، امروز ساعت ده صبح به همراه فرماندهان عالی رتبه سپاه بر اثر سانحه هوایی در ارومیه دعوت حق را لبیک گفتند و به فیض شهادت نایل آمدند … خبری که تا روزها پدرم افسوس میخورد، شاید کسی نمیدانست در دل او چه میگذرد اما من که تنها یکبار چهره ی او را از تلویزیون دیده بودم برای همیشه راز دل پدرم را فهمیدم و شاید برای همین بود که تا دوسه روز بعد از آن تشییع باشکوه، با شنیدن نامش ناخود آگاه گریه میکردم…اما من که آن موقع پانزده سال بیشتر نداشتم چگونه بود که احمد برایم شد فرمانده ام…حس میکردم که حاجی در مظلومانه ترین وجه ممکن و به گونه ای شهید شد که تازه بعد از شهادتشان فهمیدند احمد کیست…گاهی به خود میگویم اگر آنروز دستم به تابوتش نمیخورد شاید هیچوقت او را در دل نداشتم. گاهی به خود میگویم  نه سال گذشت و من برای میثاق با فرمانده ام هیچ چیز با ارزشی ندارم…و روزها…

    بیشتر بخوانید »
  • راز احوالپرسی های شب شهادت

    همسر شهید نقل می‌کند: شب آخر به به یک یک دوستانش زنگ زد و با همه خوش و بش کرد. احوال پرسی تنها دلیل تماس تلفنی او بود!

    بیشتر بخوانید »
دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن