خاطرات و زندگی نامه شهید حاج احمد کاظمی
-
شهید کاظمی وبسیج
دلم میخواست که حتما بیایند… دلم می خواست که حتما بیایند ولی عقلم میگفت کلی کار دارند وتازه مریض هم هستند قول هم که ندادند گفتند اگر شد می آیم، به بچه ها نگفتم که میهمان شب کیست چون همان عقلم می گفت بچه ها از تحویل گرفتن مسئولین خیرها دیده اند!! ومی دانند که کسی مثل سردار حاج احمد کاظمی فرمانده لشکر ۸ نجف اشرف برای یک جمع ۵۰ الی ۱۰۰نفری به پایگاه نخواهد آمد،مثل همه آدمهای بزرگ ولی دلم می گفت می آید. تا آخر شب منتظر بودم نیامدند عقلم برنده شد،! سه روز بعد نامه ای با امضاء ایشان به اسم مسئول پایگاه و خطاب به همه اعضاء آمد معذرت خواهی کرده بودند که نتوانسته اند بیایند حالشان بد شده بود و بستری شده بودند،عقلم گفت : ” من که گفتم او با همه فرق دارد!!!”
بیشتر بخوانید » -
شهید کاظمی
قدرت مدیریت بالایی داشت.. از همان نگاه و برخورد اول افراد کارآمد را از مدعیان تشخیص میداد. به کسانی که کارایی نداشتند هیچگونه مسئولیتی واگذار نمیکرد چه برسد مسئولیتهای حساس را. گاه میشد یک مسئول را بهخاطر بیلیاقتی به «آپاراتی لشگر» میفرستاد تا در آنجا پنچری بگیرد. در زمان جنگ چه بسیار از کسانی را که بخاطر بیلیاقتی و عدم اطاعت از فرماندشان به «بلوک زنی مهندسی» فرستادهبود! مسئولیتهای مهم از نظر او مسئولیتهایی بود که با بیت المال سر و کار زیادی داشت. به شدت با تخلفات فرماندهان و مسئولین برخورد میکرد. به هیچ وجه اجازه نمیداد از بیت المالی که در اختیارش بود کوچکترین سوء استفادهیی بشود. تشویقات روی دو اصل بود: اول حفظ بیت المال و نگهداری؛ دوم انجام درست وظایف محوله. تشویقات غالبا مال نیروهای جزء بود و سخت گیریها و تنبیهات مال مسئولین. در تمام ریز مسایل هم اطلاع داشت و هم وارد میشد. چون خود در جنگ و در صحنه عملیاتها از نزدیک حضور داشت به همهی جزئیات امور اشراف داشت و زحماتی که کشیده…
بیشتر بخوانید » -
خرمشهر مرهون رشادت شهید کاظمی
درعملیات «بیتالمقدس» و آزادی خرمشهر لشکر ایشان در مرحله نخست عملیات و در مرحله آخر آن، توانست نقش فوقالعادهای ایفا کند به گونهای که در روزهای پایانی درگیری «بیتالمقدس» که نیروهای ایرانی، توان کافی برای آزادی خرمشهر نداشتند و تقاضای چند هفته بازسازی را از فرماندهی کردند، در شب نوزدهم یا هیجدهم وقتی همه خسته شده بودیم ، همه وسواس داشتند که عملیات برای دو هفته به تاخیر بیفتد، آنجا حسن باقری صحبت کرد،گفت ما به مردم قول دادهایم. گفتیم خرمشهر در محاصره است چطور میتوانیم برگردیم. همه خسته بودند چون ما چهل روز بعد از عملیات فتح المبین، عملیات بیتالمقدس را شروع کرده بودیم. شهید کاظمی توانست با کمک شهیدخرازی آخرین مرحله عملیات آزادسازی خرمشهر را انجام دهد. ایشان نیروهای عراقی را در خرمشهر محاصره و شهر را آزاد کردند ، با دو لشکر خرمشهر را تصرف کردند هر کدام با پنج گردان یعنی سه هزار نفر درمقابل بیست هزار نفر دشمن، لشکرهای ۸ نجف و ۱۴ امام حسین تحت فرماندهی احمد و حسین بودند.و اینگونه بود که در همه عملیاتها…
بیشتر بخوانید » -
قطع شدن انگشت شهید کاظمی
جزایر مجنون را گرفته بودند پشت سرشان تا سی کیلومتر خشکی بود. انگشتش قطع شده بود .درگیری ها که کم تر شد کمی نمک را در یک کاسه آب ریخت وانگشتش راگذاشت توی آب نمک. می گفت هم عفونت نمی کند هم خونش بند می آید.خوب دارو هم کم بود. از همرزمان شهید
بیشتر بخوانید » -
تنها آرزوی سرلشکر شهید حاج احمد کاظمی
تنها آرزوی سرلشکر شهید حاج احمد کاظمی (وصیت نامه) خداوندا فقط می خواهم شهید شوم.شهید در راه تو. خدای مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده . خداوندا روزی شهادت می خواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت! ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی . ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده تو کرمی کن لطفی بفرما مرا شهید در راه خودت قرار ده با تمام وجود درک کردم عشق واقعی تویی وعشق شهادت بهتریت راه برای دست یافتن به این عشق.نمی دانم چه باید کرد،فقط میدانم زندگی در این دنیا بسیار سخت است،واقعا جایی برای خودم نمی یابم.هر موقع آماده میشوم چند کلمه ای بنویسم،آنقدر حرف دارم که نمی دانم کدام را بنویسم،از درد دنیا،دوری شهدا،سختی زندگی دنیایی،دست خالی بودن برای فردای آن دنیا،هزاران هزار حرف دیگر.در یک کلام اگر نبود امید به حضرت حق،واقعا چه باید می کردیم.اگر سخت است خدا را داریم.اگر در سپاه هستیم خدا را داریم،ای خدای شهدا ،ای خدای حسین،ای خدای فاطمه زهرا به من بندگی خودت…
بیشتر بخوانید »