متن
-
تورقی براحوالات یکی ازعلمای شهرستان نجف اباد…(فصل اول)
ایه الله شیخ نعمت الله صالحی نجف ابادی… وی ازفقها،متفکرین ونویسندگان برجسته ی تاریخ معاصراست که ایشان دارای تالیفات بسیار درزمینه ی مسائل مختلف اسلامی وتاریخی می باشد. ایشان ازمدرسین بنام حوزه علمیه قم بودندکه بسیاری ازمسئولین فعلی جمهوری اسلامی ازشاگردان مکتب ایشان بودند،ایشان توانست بانواوری وتحقیق درمسائل تاریخی وفقهی باب جدیدی رادرنگرش به این حوزه ی علمی بگشاید واندیشمندان ومتفکرین حوزه ی علمیه قم رابرای دیدگاه های خوددرمسائل فقهی،تاریخی وغیره که بانظرات بیان شده درگذشته متفاوت است جرات وشهامت بخشد. ایشان نیزازمبارزان وفعالان نهضت امام خمینی به شمارمی رفت که دراین راه سالیانی طعم زندان وتبعید رانیزچشید ورنج انرادرراه تعالی اسلام به جان خرید. ایشان درحوزه های مختلف علوم انسانی وحوزه های علوم مدون فقهی صاحب نظریه شدند وپس ازمدت زمانی شاگردان گرانقدری راتربیت وبه جامعه ی اسلامی هدیه کردند. روحیه ی انقلابی، ان اصلی که رهبرمان این روزها دروصف شهیدان رجایی وباهنربه کارمی برد ازویژگی های انکارناپذیر این شخصیت گرانقدراست. راهشان پررهروباشد انشاالله…
بیشتر بخوانید » -
دیدار با خانواده شهید حیدر علی نجفیان
هر وقت که به موسسه نزدیک می شدیم نامش را بر روی تابلوی کوچه می دیدیم فاصله خانه اش هم تا ما چند متری بیش نبود ولی ما کجا و او کجا !او که خطاب به پدر و مادرش در وصیت نامه خود چنین بیان می کند: پدر و مادر عزیزم می دانم که سخت است ولی اگر من کشته شدم از شما می خواهم که برای من گریه نکنید و اگر خواستید که گریه کنید گریه ای بکنید که از روی شوق باشد نه از روی ناراحتی چون اگر خدا قبول کند شهید هستم و کسی که شهید می شود تازه اول زندگی خود را شروع کرده و آن هم در نزد خدا… البته این شهید والامقام به مانیز در دیگر فرازهایی از وصیت نامه خویش توصیه هایی کرده است از جمله: سعی کنید بیشتر از خانواده های شهدا و مجروحین دیدار کنید و به آنان روحیه قوی و صبر در برابر نا ملایمات با دیدارتان عطا کنید گر چه آنان سرشار از صبر و روحیه قوی می باشند……
بیشتر بخوانید » -
به بهانه ولادت فرمانده
همیشه روز تولد عزیرانمان برای ما خاص است. و چند سالی هست که حاج احمد جزو عزیزترین های بچه های موسسه شده است. فقط ای کاش می دانستیم اکنون چه هدیه ای خوشحالتان می کند، حال که ” نزد رب تان روزی می خورید .” اصلاشاید همان ” روز عرفه ” باید پیغام تبریک برایتان بفرستیم، روز آسمانی شدنتان ! بهرحال ما زمینی ها، گرفتار همین روزها و تاریخ های بی روح شده ایم؛ بگذارید به حساب پروبال بسته مان و دعایی کنید به حال این دل های غبار گرفته…
بیشتر بخوانید » -
احمد…
اسمش احمد بود … احساس میکردم خیلی کار نمیکنه . هرموقع میدیدمش باهاش برخورد میکردم که : – چرا نمیری کمک بچه ها ؟؟؟ – چرا یکم کار نمیکنی.؟؟؟ فقط با یه لبخند جوابمو میداد و میرفت … نمیدونستم باهاش چیکار کنم . اصلا انگاری حرفهای منو نمیفهمید. چند روزی گذشت اما فایده نداشت . هرموقع میدیدمش بهش تیکه می انداختم : – بابا یکم کار کن. – نترس چیزیت نمیشه. – باورکن ثواب داره . – و… روزهای آخر بود که برجکم رو زد . نزدیک های اذان مغرب بود که دیدم از اون دور ، دست یکی از بچه های روستارو که معلول هم بود گرفته بود و داشت آروم آروم باهاش میومد طرف مسجد.به من که رسید گفت : – امشب این رفیقمون اذان رو میخواد بگه… پسره رو نشوند بغل بلند گو و خودشم کنارش . معلولی که به زور میتونست حرف بزنه اذان گفت . . . . احمد ، کل اردو رو بهش اذان یاد داده بود…
بیشتر بخوانید » -
پدر آسمانی ما…
پدرخیلی در پوشش و ظاهرش ساده بود. همیشه دوست داشت ساده ترین لباس را بپوشد. به سر و وضع خانواده خیلی اهمیت می داد که حتما لباسمان نو، تمیز و شیک باشد، اما تنها چیزی که برای خودش مهم بود، تمیزی لباس بود. یک بار بمناسبت روز پدر برایش یک دست کت و شلوار خریدیم. فقط یکبار جهت تشکر از ما پوشید و دیگر ندیدیم که بپوشد . بعضی وقت ها که می خواست بیرون برود و نمی خواست لباس نظامی بپوشد، به من می گفت: “محمد یک کاپشن به من بده بپوشم”. یک لباس را آن قدر می پوشید که می انداختیم دور! وقتی داشتیم وسایل شخصی اش را جمع می کردیم، دیدیم چقدر لباس نو داشته و استفاده نکرده است… . هدیه روز پدر ما؛ صلواتی به روح پاک حاج احمد عزیز پدر شهیدم روزت مبارک
بیشتر بخوانید »