دستهبندی نشده
اکران شیار ۱۴۳ در جلسه ابرار خواهران
نور سبز همیشگی فضای ورودی موسسه را از هرجای دیگر متفاوت میکرد. اما وقتی پا گذاشتم داخل موسسه،جا خوردم. بوی اسپند و عود در هم آمیخته شده بود و تابوتی که من را برد به خاطرات سال های گذشته موسسه و شهید عسگری و شهید گمنامی که مهمان هیاتمان شدند. یکی از بچه های دیگر که وارد شد، چشم هایش پر از اشک شده بود به سمتم دوید و گفت: خانم امروز شهید گمنام میاد موسسه؟ یک لحظه سکوت کردم و ناگهان به زبانم آمد. ان شاءالله میان اما نه مث همیشه. بچه های گروه ابرار با نیت خالصشان فضای موسسه را آماده کرده بودند.
آخر اکران فیلم و زیباترین قسمت فیلم، همه متاثر بودند. این بار شهدا متفاوت آمده بودند. فیلم که تمام شد همه صورت ها خیس اشک بود. هنوز تا اذان و نماز جماعت فرصت کوتاهی بود، بچه ها دور هم نشسته بودند. یکی گفت: من مادر بزرگم مادرشهید است، تا الان نمی دانستم مادر شهید یعنی چه؟ و در تمام فیلم مادر بزرگم را جای الفت گذاشته بودم.
هر خانواده نجف آبادی الفتی داشته یا دارد که شاید بعد از سی سال تازه کسی توانسته قسمتی از رنجش را به تصویر بکشد.
آخر اکران فیلم و زیباترین قسمت فیلم، همه متاثر بودند. این بار شهدا متفاوت آمده بودند. فیلم که تمام شد همه صورت ها خیس اشک بود. هنوز تا اذان و نماز جماعت فرصت کوتاهی بود، بچه ها دور هم نشسته بودند. یکی گفت: من مادر بزرگم مادرشهید است، تا الان نمی دانستم مادر شهید یعنی چه؟ و در تمام فیلم مادر بزرگم را جای الفت گذاشته بودم.
هر خانواده نجف آبادی الفتی داشته یا دارد که شاید بعد از سی سال تازه کسی توانسته قسمتی از رنجش را به تصویر بکشد.
هدیه قلب صبورشان صلوات