حاج احمد در شروع جنگ
درسپاه آبادان نشسته بودم. گفتند که یک نفر از نجف آباد آمده با شما کار دارد. او وارد شد و گفت من احمد کاظمی هستم، تعدادی نیرو آوردهام ،خطی به ما بدهید تا دفاع کنیم.
محلی بود کنار بهمنشیر که عراقیها ضمن عبور از آن حمله میکردند یا اطلاعات جمع آوری می نمودند،آنجا را به احمد نشان دادم و گفتم که شما بروید آنجا. او رفت و بعد از مدتی برگشت و گفت اینجا کار ما نیست، یک مکانی را بدهید دست ما که به درد بخورد و بتوانیم خوب استفاده کنیم وبا دشمن بجنگیم. رفتم فیاضیه و گفتم بیا اینجا. محلی هم بود نزدیک به عراقیها، گفت همین جا برای ماخوب است. احمد آنجا ایستاد تا نتیجه گرفت. همین فاصله محدود بین عراقیها و ما که خیلی وسیع هم نبود، نقطه شکننده عراقیها شد که هم در جلوگیری از سقوط آبادان و هم در شکست حصر آبادان موثر بود. گویی این زیرکی و تدبیر از روز اول در او نهفته بود. در منطقه آبادان هر جا میشد خط گرفت اما چرا احمد فیاضیه را انتخاب کرد؟ چون میدانست اگر فشار بیاورد میتواند پل عراقیها را ببندد و تمام جبهه را بیخاصیت کند. این یک نکته از خصوصیات احمد در جبهه بود.