خاطرات و زندگی نامه شهید حاج احمد کاظمیشهید حاج احمد کاظمی
مثل همه ی آدمهای بزرگ…
دلم میخواست که حتما بیاید، ولی عقلم میگفت،کلی کار دارد و تازه مریض هم هست . قول هم که نداد، گفته که اگر شد میآیم .
به بچهها نگفتم که مهمان شب چه کسی است؛چون همان عقلم میگفت، بچهها از تحویل گرفتن مسئولان خیرها دیدهاند و میدانند کسی مثل سردار کاظمی، برای یک جمع ۵۰ تا ۱۰۰نفره، به پایگاه نخواهد آمد؛ مثل همه ی آدمهای بزرگ . با این حال دلم روشن بود.
تا آخر شب منتظربودم. بالاخره عقلم برنده شد. سه روز بعد نامه ای با امضای ایشان به نام مسئول پایگاه و خطاب به همه ی اعضا آمد. درآن،بابت نیامدنش معذرت خواهی کرده بود. ظاهرا ًحالش بدشده بود و بستری هم شده بود .
عقلم گفت: من که گفتم او با همه فرق دارد.